۱۶۴- لایق صحبت خشتگان را چو طلب باشد و قوت نبود گرتو بیداد کنی شرط مروت نبود ما جفا از تو ندیدیم و تو خود نپسندی آنچه در مذهب اصحاب طریقت نبود خیره آن دیده که آبش نبرد گریه عشق تیره آن دل که درو شمع محبت نبود دلت …
۸۲- سوره اخلاص شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت گویی ا زصحبت ما نیک به تنگ آمده بود بار بربست به گردش نرسیدیم و برفت بس که ما فاتحه و حرزیمانی خواندیم وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت …
۱۶۴- لایق صحبت خشتگان را چو طلب باشد و قوت نبود گرتو بیداد کنی شرط مروت نبود ما جفا از تو ندیدیم و تو خود نپسندی آنچه در مذهب اصحاب طریقت نبود خیره آن دیده که آبش نبرد گریه عشق تیره آن دل که درو شمع محبت نبود دلت …
۱۴۵- حدیث عشق به کوی میکده یارب سحر چه مشغله بود که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنیست به نلاه دف ونی درخروش و ولوله بود مباحثی که درآن مجلس جنون می رفت ورای مدرسه و قال و …
۱۷۹- تیر چشم دل از من برد و روی از من نهان کرد خدا را باکه این بازی توان کرد ؟ شب تنهای ام درقصد جان بود خیالش لطف های بیکران کرد چرا چون لاله خونین دل نباشم که با ما نرگس او سرگران کرد که را گویم …
۱۶- خیال نرگس مست زباغ وصل تو باید ریاض رضوان آب زتاب هجر تودارد شرار دوزخ تاب به حسن عارض و خط تو برده اند پناه بهشت و کوثر و طوبی لهم و حسن ماب چو چشم من همه شب جویبار باغ بهشت خیال نرگس مست تو بیند انرد خواب بهار …
۳۰۰- ستاره می شمرم در آکه در دل خسته توان درآید باز بیا که د تن مرده وران در آید باز بیا که فرقت تو چشم من چنان در بست که فتح باب وصالت مگر گشاید باز غمی که چون سپه زنگ ملک دل بگرفت زخیل شادی روم رخت زداید …
۲۳- تاج خورشیـــــد آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است با به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد هردلی درحلقه ای درذکریارب یارب است کشته چاره زنخدان توام کز هر طرف صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است شهسوار …
۲۸۵- مایه شباب ساقیا مایه شباب بیار یک دو ساغر شراب ناب بیار داروی درد عشق یعنی می کوست درمان شیخ و شاب بیار آفتابست و ماه باده و جام در میان مهآفتاب بیار می کند عقل سرکشی تمام گردنش را زمی طناب بیار بزن این …
۲۳۵- طعن حسود کی شعر خوشا نگیزد خاطره حزین باشد یک نکته ازیندفترگفتیم و همین باشد از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار صردملک سلیمانم در زی رنگین باشد غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل شاید که چو وابینی خیر تودرین باشد هرکو نکند فهمی زین کلک خیال …