۳۳- لطف حق برو ای زاهد و دعوت مکنم سوی بهشت که خدا در ازل از اهل بهشتم نسرشت یک جو از خرمن هستی تنواند برداشت هرکه درکوی فنا در ره حق دانه نکشت تو و تسبح و مصلا و ره زهد و صلاح من و مسخانه و ناقوس و …
۳۸۸- دولت وصل دردم از یاراست و درمان نیز هم دل فدای او شد وجان نیز هم این که می گویند آن خوشتر زحسن یارما این دارد وآن نیز هم دوستان در پرده می گویم ولی گفته خواهد شد به دستان نیز هم هردو عالم یک فروغ روی اوست …
۱۱۶- خزانه غیب : آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند دردم نهفته به زطبیبان مدعی باشد که از خزانه غیبش دوا کنند معشوق چون نقاب زرخ بر نمی کشد هرکس حکایتی به تصور چرا کنند چون …
۳۴۴- طالع طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف گر بکشم زهی طرب وربکشد زهی شرف طرف کرم زکس نبست این دل پر امید من گرچه سخن همی برد قصه من به هر طرف از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد وه ه درین خیال کج عمر عزیز …
۶۹-ازکران تا به کران روضه خلدبرین خلوت درویشان است مایه محتشمی خدمت درویشان است گنج عزلت که طلسمات عجایب دارد فتح آن درنظر رحمت درویشان است قصر فردوس که رضوانش به دربانی رفت منظری از چمن نزهت درویشان است آنچه زر م یشوداز پرو آن قلب سیاه کیمیاییست که …
۱۶- خیال نرگس مست زباغ وصل تو باید ریاض رضوان آب زتاب هجر تودارد شرار دوزخ تاب به حسن عارض و خط تو برده اند پناه بهشت و کوثر و طوبی لهم و حسن ماب چو چشم من همه شب جویبار باغ بهشت خیال نرگس مست تو بیند انرد خواب بهار …
۴۳۳ – گوهر وصل من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس که رداز …
۲۴۴- ارباب امانت گوهر مخزن اسرار همان است که بود حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود عاشقان زمره ارباب امانت باشند لاجرم چشم گهر بار همان است که بود از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح بوی زلف تو همان مونس جان است که …
۹۷- سیل دمادم ما راز خیال تو چه پروای شراب است خم گوسرخود گیر که خمخانه خراب است گرخمر بهشت است بریزید که بی دوست هرشربت عذبم که دهی عین عذاب است افسوس که شد دلبر و در دیده گریان تحریر خیال خط او نقش بر آب است بیدار شو ای دیده …
۱۰۱- پیک مشتاقان مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست واله و شیداست دایم همچو بلبل درقفس طوطی طبعم زعشق شکر و بادام دوست زلف او دام است وخالش دانه آن دام و من بر امید دانهای افتاده ام دردام دوست …