فال حافظ

پیوندها

۴۰ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
۲۰- ترک پری چهره آن ترک پری چهره که دوش از برما رفت   آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت تارفت مرا از نظر آن نور جهان بین     کس واقف مانیست که از دیده چها رفت برشمع نرفت از گذر آتش دل دوش     آن دود که از سوز …
  • ازده نیاز
  • ۰
  • ۰
۴۰۵ – عشق ازی و جوانی عشق بازی و جوانی و شراب لعل فام   مجلس انس و حریف همدمو شرب مدام ساقی شکر دهانو مطرب شیرین سخن     همنشینی نیک کردار و ندیمی نیکنام شاهدی از لطف و پاکی رشکآب زندگی   دلبری درحسن و خوبی غیرت اه تمام بزمگاهی دلنشان چون قصر …
  • ازده نیاز
  • ۰
  • ۰
۴۸۱ – وجود ما سحرگاهان که مخمور شبانه         گرفتم باده با چنگ و چغاله نهادم عقل را ره توشه از می     زشهر هستی اش کردم روانه نگار می فروشم عشوده ای داد     که ایمن گشتفم از مکر زمانه زساقی کمان ابرو شنیدم           …
  • ازده نیاز
  • ۰
  • ۰
۵۴- مستور و مست خوشتر زعیش و صحبت و باغ و بهار چیست   ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست هروقت خوش ه دست دهدمغتنم شمار کس را وقوف نیست که انجام کار چیست پیوند همر بسته به موییست هوش دار     عمخوار خویش باش غم روزگار چیست معنی آب زندگی و روضه ارم …
  • ازده نیاز
  • ۰
  • ۰
۴۹۴- کیمیای عش ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی     تا راهرو نباشی کی راهب شوی د رمکتب حقایق پیش ادیب عشق     هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی دست از مس وجود چو مردان ره بشوی   تا کیمیای عش بیابی و زر شوی خواب و خورت ز مرتبه …
  • ازده نیاز
  • ۰
  • ۰
۵۳۵- ای پیک صبا زان می عشق کزا او پخته شود هر خامی     گرچه ماه رمضان است بیاور جامی روزها رفت که دست من مسکین نگرفت   ساق شمشاد قدی ساعد سیم اندامی روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل     صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی مرغ زیرک به …
  • ازده نیاز
  • ۰
  • ۰
۴۹۴- کیمیای عش ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی     تا راهرو نباشی کی راهب شوی د رمکتب حقایق پیش ادیب عشق     هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی دست از مس وجود چو مردان ره بشوی   تا کیمیای عش بیابی و زر شوی خواب و خورت ز مرتبه …
  • ازده نیاز
  • ۰
  • ۰
۱-  سبکباران ساحلها الایا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها        که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید     زتاب زلف مشکینش چه خون افتاد دردلها به می سجاده رنگین کن ، گرت پیر مغان گوید      که سالک بیخبر نبود زراه و رسم منزلها مرا درمنزل جانان …
  • ازده نیاز
  • ۰
  • ۰
۵۸- صید او شدم دردا که یار در غم و دردم نماندو رفت   مار چو دود برسرآتش نشاند و رفت مخمور باده طرل انگیز عشق را     جامی نداد و زهر جداییچشاند و رفت چون صید او شدم من مجروح خسته را       دربحر غم بماند و جنیبت براند و رفت …
  • ازده نیاز
  • ۰
  • ۰
۵۶۰- گل افشان کن می خواه و گل افشان کن ا زدهر چه می جویی    این گفت سحر گه بلبل تو چه می گویی مسند به گلستان بر تا شاهد و ساقی را     لب گیری و رخ بوسی می نوشی و گل بویی شمشاد خرامان کن و آهنگ گلستان کن   تاسرو …
  • ازده نیاز